و لاتکن من الغافلین… از غافلین نباشید…
وان کثیرا من الناس عن ایاتنا لغافلون؛
بسیاری مردم،از ایات و نشانه های ما غافل اند.
(سوره یونس،ایه 92)
ولا تکن من الغافلین؛
هرگز از غافلان و بی خبران از یاد خدا مباش.
(سوره اعراف،ایه 205)
و لاتکن من الغافلین… از غافلین نباشید…
وان کثیرا من الناس عن ایاتنا لغافلون؛
بسیاری مردم،از ایات و نشانه های ما غافل اند.
(سوره یونس،ایه 92)
ولا تکن من الغافلین؛
هرگز از غافلان و بی خبران از یاد خدا مباش.
(سوره اعراف،ایه 205)
چرا قرآن به زبان عربی است و چرا به زبان دیگری نیست؟
زبان، مهم ترین وسیله برای برقراری ارتباط بین انسان هاست. خداوند این توانایی بر تکلّم و صحبت کردن را از نعمت های بزرگ خود برمی شمارد که در ابتدای سوره ی الرحمن به آن اشاره می کند. پیامبرانی را که خداوند برای هدایت انسان ها مبعوث می فرمود باید برای ارتباط با قوم خود به زبان همان قومی که در میان آنها مبعوث شده اند صحبت می کردند و دستورات اخلاقی و احکام و عقاید را به همان زبان برایشان بیان می کردند. با توجه به شرایط قبل از بعثت در میان جاهلیّت عرب، خداوند پیامبراکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را در میان قوم عرب مبعوث فرمود، پس باید به زبان آنها صحبت کرده و معجزه ای می آورد که قابل فهم باشد. لذا قرآن، معجزه ی پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم )، نیز به زبان عربی نازل شد. اگر چه نباید خصوصیات ذاتی زبان عربی، از جمله قانون مند بودن قالب های فصاحت و بلاغت بسیار آن و ... را نادیده گرفت.
اما سؤال دیگر این است که چرا آخرین پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) خدا عرب زبان بود، تا به دنبال آن، کتابش نیز به زبان عربی باشد؟ در پاسخ باید گفت: با توجه به این که عرب ها مردمی هستند که به زبان، راه و روش و آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند (عامل درونی حفظ) و در طول تاریخ، هیچ حکومت و سلطه ی خارجی هم نتوانسته آنان را به تغییر زبان مجبور کند(عدم عامل بیرونی برای تغییر) و امکانات فراوان زبان عربی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ بدون ابهام گویی و نارسایی، سرزمین حجاز و زبان عربی، بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین و بقای دین خاتم و کتاب ایشان بود. بنابراین، یکی از دلایل نازل شدن قرآن به زبان عربی، حفظ و صیانت ابدی آن بوده است.
در آیه 80 سوره مبارکه کهف که حضرت خضر( علیه السلام ) درباره دلیل کشتن آن پسر نوجوان توضیح میدهد، با توجه به سنت خداوند مبنى بر اینکه تا وقتى عمل شرى از انسان صادر نشده، آن عمل ثبت و او مجازات نمیشود، سؤالاتى مطرح میگردد: 1. چرا با اینکه خداوند علم داشته که این نوجوان در آینده مرتکب عصیانى میشود، اما (طبق سنت الهى) به وى مهلت داده نشد تا خود در آینده شاهد اعمال بد خود شود؟ آیا این جبر نیست؟ 2. آیا آن نوجوان به خاطر والدین مؤمنش مشمول لطف خداوند شده و چون قبل از ارتکاب اعمال بدش از این دنیا رفته دیگر عذاب نمیشود؟ 3. یا اینکه چون خداوند علم داشته که او در آینده عصیان میکند، در آخرت مجازات میشود؟
پاسخ اجمالی
از مجموع آیات، روایات و تفاسیر موجود استفاده میشود که جریان کشته شدن نوجوان به دست حضرت خضر( علیه السلام ) از سر عصبانیت و هوا و هوس نبود، بلکه بیقین این قتل دارای حکمت و مصلحت بود، بویژه اینکه این قتل به وسیله بندهای از بندگان صالح خدا که دلش مملو از رحمت الهی بود، واقع شد.
چنانکه خود حضرت خضر در جواب حضرت موسی( علیه السلام ) که به این کار اعتراض کرده میگوید: اراده و حکمت الهی از هر چیز برتر است و عقل سادهاندیش آدمی نمیتواند به ظرافتهای امر خدا و خواست او پی ببرد؛ از اینرو است که عقول بر خواست خدا حاکمیت نداشته و امر و اراده او نسبت به عقول، حاکم و تعیین کننده است. بنابراین، فقط به عقل و دریافت ظاهر او استناد مکن و فعلاً هر کاری را که انجام میدهم، با شکیبایی پذیرا باش.
به عبارت دیگر؛ کشته شدن آن جوان، صد در صد یک دستور ویژه و مشروط به دستور و حکم الهى بود و خضر( علیه السلام ) بدون فرمان الهى مرتکب این عمل نشد، بلکه او مُجرىِ امر خداوند بود.
و خداوند گاه تصمیم میگیرد که به استناد پارهاى مصالح برتر، فراتر از محدوده جزاى ظاهرى عمل کرده و خواهان به جریان افتادن بُعد باطنى و عذاب یا پاداش آن باشد.
مصالح موجود در این قتل عبارت بودند از:
چون این پسر از والدین مسلمان متولد شده بود، کفر او در آینده موجب ارتدادش میشد و جزای دنیایی ارتدادش (کشته شدن به دست خضر) موجب تخفیف جزای اخروی وی میشود.
خداوند علم داشت که ادامه زندگانی پسر نتیجهای جز خسارت معنوی و مادی ندارد. این شخص با ادامه حیات، والدین خود را کافر میکرد و گناه ارتداد آن دو نیز به عهده او میشد.
زنده ماندن پسر مانع خیر دیگری برای والدینش بود که همان دادن دختری به آنها که از نسلش پیامبر به وجود آید. با این قتل هم ایمان والدین محفوظ ماند و هم به جای پسر بدکردار دختری طاهر و با عاطفه و با برکت روزیشان شد و این توفیق را یافتند که جد هفتاد پیامبر شوند و از ثواب و مغفرت آنها بهرهمند شوند.
نتیجه اینکه؛ از حکمتهاى مهلت ندادن به آن جوان، همین مصلحت نسل نبى و پیامبران با عظمت است.
بدیهى است سنت الهى بر ایمان والدین انبیا و... تعلق گرفته است. به همین دلیل اگر پسر زنده بود و موجبات کفر والدین و... را فراهم میکرد، مانع حقیقى بر مسیر این سنت قرار میگرفت.
با توجه به این که در زمان کتابت قرآن، اعراب وجود نداشته، چگونه قرآن از تحریف مصون مانده است؟
خط عربی در زمان بعثت افزون بر آن که از نقطه خالی بود، حروف و کلمات آن نشانه و علامت نیز نداشت و به طور طبیعی قرآن کریم نیز، طبق معمول آن زمان، اعراب نداشت. اما از آنجا که مسلمانان در ابتدای صدر اسلام، حافظ قرآن و عرب زبان بودند و قرآن را که به زبان آنان بود، صحیح میخواندند از این جهت مشکلی نبود. به خصوص که مسلمانان، به قرآن عنایت فراوان داشتند ، آنان قرآن را از بزرگانی که به زمان پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نزدیک بودند، فرا میگرفتند.
اما در پایانِ قرن اول که مسلمانان غیر عرب و بیگانه با زبان عربی در جامعه اسلامی پیدا شدند ، به وجود علائم و نشانه هایی برای کلمات قرآن، نیاز مبرم پیدا شد تا به این وسیله از خطاها در خواندن قرآن، پیشگیری شود. از این رو، قرآن کریم به وسیله "ابیالاسود دُئلی" که از شاگردان حضرت علی ( علیه السلام ) بود، اعراب و نقطهگذاری شد.
نتیجه آنکه چون عربها، به اقتضای فطرت یا مادری بودن زبان عربی، با قوانین صرف و نحو مأنوس بودند، نیازی به علائم اعراب نداشتند امّا با مسلمان شدن غیر عربها و نیازمند شدن آنها به اعراب، قرآن کریم، اعراب گذاری شد تا دچار مشکلات پیش بینی شده، نشوند. بنا بر این از این جهت هیچ جای احتمال تحریف در الفاظ قرآن وجود ندارد.